چند صباحی است که سخت دلم هوای تو را کرده، می دانی چرا؟ بس که از خویش دورم و از تو دورتر ... گاهم بی تو هیچ است و دلم بی تو پوچ! سریعتر از آنکه بیاندیشی غرق می شوم در نیستی. صبح ، ظهر و شام ها می گذرند و هنوز در پی همان کوچه ی اول وامانده ام. مولا نمی دانم چقدر تاب دیدن گناهانم را داری ولی شنیده ام برای هر گناهم اشک می ریزی. بماند که چقدرها هستند که برایشان دلسوز می شوی ، بی آنکه بدانند.لحظه های بی تو بودن خیلی زود از یاد می روند و نفس های در تو بودن دل را می شکفد. سالهاست که در نبودت جمعه ها را آذین می بندند و فرشی قرمز پهن می کنند، تا شاید تو بیایی اما نفهمیدند که ظاهر می آرایند و باطن رها می کنند. آقا جان! دلم را تکه تکه کردند آنوقت که فهمیدم در مکاشفه ای که حاج محمد جعفر جوادی تو را غمگین دید و علت را پرسید ، فرمودی : "دلم خون است! دلم خون است! " مولا جان! خودم هم میدانم که عضو کوچک خیل به ظاهر شیعه و منتظرت هستم که ذره ای تو را در دل نیافتم.چون انتظارت را تنها در دعاهای وارده، خلاصه کردم. عهد ، ندبه ، ... و دیگرش را ندیدم!!
دریـــا حریف نیست که پـــاکم کند مـگر مولا به خاک کوی خود از لطف شویدم
یابن الحسن! مرا ببین که چشم در راهت، نگران می ایستم و افسوس میخورم از آنچه در حقت نکردم... آهم ببین که بی تو بودن را عادتی ساختم و دعای فرج خواندن را ورد زبان! خویشم بستان و مرا در خودت گم کن،شاید خودم را پیدا کردم و تو را نظاره گر شدم و روز آمدنت گلبرگی از گلستان یارانت شدم ! می گفتند شب جمعه ای خواهد آمد که صبر لبریز خواهی کرد... همانطور که جد بزرگوارت امام صادق (ع) فرمودند، در مسجد کوفه بعد از نماز مغرب و عشایت سجده ای می کنی تا طلوع فجر، نالان به ذکر : أمن یجیب المضطر إذا دعاه و یکشف السوء همان که صبح رسد، جبرئیل ندا میدهد، برخــــیز!به کنار کعبه میروی. پشت به آن و رو به مردم! فقط یک جمله می گویی،که دل را حیرانت میکند. تنها همین: ألا یا أهل العالم أنا المهدی!